چرا یادمان های ایران سر افراز ؟

 

از زمانی که قدرت درک یافتم و توانستم محیط و اطرافم را درک کنم. احساس وابستگی را نیز تجربه کردم.ابتدا آن را در مادرم متجلی دیدم. و چنان بر دامان او چنگ زدم که او را عزیز تر  از همه کس و همه چیز دانستم. بعد تر فهمیدم که این احساس را کم و بیش به خانواده و دیگر اطرافیان دارم.در مدرسه و هنگام تحصیل ، این احساس را نسبت به همشاگردیها و معلمان  نیز در خود یافتم.در همان مدرسه بود که با شاهنامه این کتاب سترگ آشنا شدم . و خیلی خوب پیام آن را درک کردم . فردوسی بوضوح فریاد می نمود و می گفت اگر ما پرورش یافته دامان مادر خود هستیم. سرزمین مان ایران و تاریخ پر گهر آن نیز مام همه کسانی ست چون ما که در دامان آن پدید آمده و رشد نموده ایم. پس باید آن رانگهبان بوده و استوارش داریم .

 با این اندیشه دست بکار شدم و تلاش نمودم . گامی در رسیدن به این وظیفه و هدف بر دارم. پانزده ساله بودم که اولین کتابم را با نام مورچه و دانه گندم به دست نشر سپردم . و به فرزندان ایران تقدیم نمودم . شاید پدر ، مادر و یا برادر شما که در آن روزگار کودک و یا نوجوانی بودند. این داستان را بیاد داشته باشند. مورچه ای که برای حفظ  جامعه خود تلاش فراوانی از بخرج داده و سعی در سیانت از خانه خود را دارد.

با این کار تلاش می کردم تا به سهم خویش جا پای فردوسی بزرگ بگذارم. 

آب قلزم را اگر نتوان کشید      هم به رفع تشنگی باید چشید

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 25 آذر 1394برچسب:, | 11:19 | نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی |
صفحه قبل 1 صفحه بعد